شبهه: یک سنّی از من پرسید:

- چه دلیلی برای شیعه بودن داری که در قرآن آمده باشد؟ 
- و چرا در قرآن آیه‌ای درباره امامت نیامده است؟ 
- چرا نام علی (ع) نیامده است و ...؟
- چه پاسخ قاطعی می‌توان داد؟ 

پاسخ:
به شکلی که بحث به جدل نکشد و با مهربانی و قولی نرم (لین) با او در حال و هوای علمی وتحقیقی صحبت شود و نگذارید یک مبحثی که حتی می‌تواند بین دو شیعه یا دو سنّی مطرح شود، سبب اختلاف گردد. 

بعد به او بگویید: من دلیل زیاد دارم. اما شما بفرمایید که مگر نام ابوبکر و عمر و عثمان در قرآن آمده است و یا برای شکستن عهد با پیامبر اکرم (ص) امر الهی نازل شده است، یا در قرآن آیه‌ای دال بر لزوم تشکیل سقیفه یافته‌اید که دیگران خبر ندارند و...، که برای شناخت اصول «ولایت و امامت» و مصادیق آن به دنبال نام علی، حسن، حسین ... (ع) در قرآن می‌گردید؟ چنان می‌گویند که چرا نام علی (ع) در قرآن نیامده که گویا نام ابوبکر و عمر و عثمان آمده است!

از او بپرسید: فرض کن من شیعه نیستم و یا هستم اما تو می‌خواهی مرا به سنّت دعوت کنی. بر اساس کدام آیه از قرآن کریم، روی گردانی از بیعتی که در غدیر خم با علی (ع) بستیم و بیعت با شیخین را به من اثبات می‌کنی؟

نام علی (ع) در کجای قرآن آمده که نشد بحث و دلیل! چنان چه بیان شد: نه تنها نام ابوبکر و عمر نیز در قرآن کریم نیامده، بلکه رکعات نماز، ترتیب رکوع و سجود، اذکار نماز، چگونگی طواف به هنگام حج یا عمره و بسیاری از فروع دیگر نیز در قرآن کریم نیامده است، پس چرا اعتقاد داری یا انجام می‌دهی؟

از او بپرسید: نام ما را پیامبر اکرم (ص) شیعه گذاشت، چرا که شیعه یعنی «طرفدار». و به ما طرفداران یا شیعیان علی (ع) لقب دادند. اما «سنّت» یعنی چه؟ اگر منظور «سنّت شیخین» است [که در اصل همین است]، در قرآن کریم تصریح شده که از سنّت پیامبر اکرم (ص) تبعیت کنید و هیچ آیه‌ای دال بر ضرورت و یا حتی توصیه بر پیروی از سنّت شیخین نداریم. و اگر منظور پیروی از «سنّت پیامبر اکرم (ص)» است، پس چرا این کار را نکردید؟! نقض بیعت سنّت ایشان بود یا تشکیل سقیفه؟ خانه نشین کردن علی (ع) به رغم تصریح پیامبر اکرم (ص) بر ولایت ایشان سنّت پیامبر بود، یا غصب فدک؟ اهانت‌های پیاپی به علی (ع) سنّت پیامبر اکرم (ص) بود، یا مضروب نمودن دخترش؟! یا تشدید اختلاف بین مسلمین سنّت است؟

پس خوب است اگر اهل تشیع نمی‌شوند، دست کم اهل تسنن هم نباشند و بدون هیچ پیش‌داوری و حب و بغض قلبی، تحقیق کنند که تکلیف چیست؟ بپرسند که آیا خداوند متعال هدایت ما را پس از پیامبر اکرم (ص) رها کرده است و یا آن که امامی، جانشینی و خلیفه‌ای معرفی نموده است؟ آیا هر کسی که به هر شکلی بر مسند قدرت نشست، می‌تواند اولی‌الامر شده و مردم را هدایت نماید؟ یا آن شخص باید خودش هدایت شده باشد؟ خداوند حکیم در قرآن کریم چه فرموده است و عقل به کدام حکم می‌کند؟ می‌گویند: همین ظاهر قرآن برای ما بس است! خوب بخوانند:

«أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (الملک، 22)

ترجمه: پس آيا آن كس كه نگونسار راه مى‏پيمايد هدايت‏يافته‌تر است‏يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مى‏رود؟

بپرسید: آیا اگر عده‌ی قلیلی در سقیفه یا حتی اکثریتی جمع شدند و یک نفر را انتخاب کردند، به صرف رأی اکثریت او از علم، قدرت، عصمت، حکمت، هدایت و ... برخوردار می‌شود؟ یا به حکم «لیبرال دموکراسی» هر کس که باشد، چون اکثریتی دارد باید اطاعتش نمود؟ اگر چنین باشد که قبل از هر کس لازم می‌آید انبیای الهی دست از دعوت بکشند، چرا که در آغاز هر دعوتی اکثریت با کفار بوده است. و اگر چنین باشد که در کربلا حق با یزید می‌شود که دست کم سی هزار نفر در مقابل 72 نفر داشت و امروز نیز حق با امریکا می‌شود؟ قرآن کریم در این مورد چه می‌فرماید؟ می‌فرماید روی به سوی حقیقت کنید یا به سوی اکثریت؟ می فرماید «مولای» شما باید از متقین باشد یا از برگزیدگان اکثریت؟ (هر چند که اکثریت نیز در غذیر بود و نه در سقیفه) – آیا این آموزه‌ها در همان ظاهر قرآن وجود ندارد؟

«وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ» (یونس، 36)

ترجمه: و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى‏كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى‏نياز نمى‏گرداند آرى خدا به آنچه مى‏كنند داناست.

آیا حتی ظاهر هیچ کدام از این آیات را نمی‌خوانند و فقط به دنبال حروف (ع، ل، ی) که به هم چسبیده باشد و «علی» خوانده شود می‌گردند و می‌پرسند: پس چرا در قرآن نیامده است؟ خداوند منان در کلام وحی بر «رسم»ها تأکید دارد و نه «اسم»ها، چرا که اسم‌ها مشابه و جعلی نیز می‌توانند داشته باشند، اما رسم‌ها خیر. پس اگر صفتی و شأنی برای امام بیان گردید، معلوم است که هیچ کس دیگری نمی‌تواند مظهر تامّ آن باشد، مگر ولیّ الله و امام بر حق.

پس، اگر بپرسند: چرا در قرآن کریم از رسم «ولایت» سخنی نیامده است؟ پاسخ می‌دهیم: ده‌ها آیه صریح در خصوص ولایت و جوانب آن آمده است، شما نخوانده‌اید. و اگر بپرسند: چرا از رسم «امامت» در قرآن کریم چیزی نیامده است؟ پاسخ می‌دهیم: یا قرآن نخواندید و یا پیش داوری قبل از رجوع به قرآن، پرده انداخته و مانع از دیدن و تلاوت این آیات گردیده است. در قرآن کریم واژه «امام» و مشتقات آن دقیقاً 12 مرتبه آمده است.

اما اگر باز اصرار کردند که خیر، چرا لفظ (علی – ع) نیامده است؟ به غیر از مطالب فوق پاسخ دهید: نام حضرت محمد (ص) که آمده است، دستور اطاعت از او هم که چندین بار به صراحت آمده است، شما به همان ایمان آورده و عمل کنید. مگر خداوند نفرمود که از الله، رسول و اولی الامرتان اطاعت کنید؟ مگر نفرمود اگر در امری اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول ارجاع دهید، حکم آنان شرط است و نه رأی شما.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (النساء، 59)

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك ‏فرجام‏تر است.

ما خدمت حضرت رسول اکرم (ص) عرض کردیم که اتفاقاً در فرازی از همین آیه اختلاف کردیم. این «أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» چه کسانی هستند؟ و ایشان نه تنها پاسخ دادند، بلکه از همه بر فهم و قبول آن بیعت گرفتند. (طبق اسناد محکم و موثق اهل سنت و تشیع).

دعوت به وحدتی منطقی:

در خاتمه به آن دوست عزیز بگویید: ما هر دو مسلمانیم و قرار نیست که سر اسلام با هم دعوا کنیم. ما باید هر چه فریاد داریم بر سر امریکا بزنیم. پس بیاییم وحدت کنیم. شما معتقد هستید که حضرت علی (ع) خلیفه چهارم است و طبعاً بیعت با او نیز مثل سایر خلفا واجب و اطاعت از او لازم بوده و هست. پس شما در بعیت ایشان نیز هستید و نظر بر این که پس از ایشان خلیفه دیگری نیامده، باید بر همین بیعت باقی بمانید. پس چه اصرار و لجاجی دارید که حتماً فقط از موارد اختلاف خلیفه دوم اطاعت کنید؟ و چرا نام علی (ع) که می‌آید، آشفته می‌شوید؟! این تلقین دشمنان اسلام است. و گرنه باید به او عشق ورزیده و افتخار کنید و بگویید خلیفه چهارم ما علی بن ابیطالب (ع) است. مظهر علم، عدل و اتم اسمای الهی است و بخشی از علوم، حکمت‌ها، نامه‌ها و خطابه‌هایش در نهج البلاغه جمع آوری شده و ما باید آنها را بخوانیم وبدانیم. دوستان او را دوست و دشمنانش را دشمن بداریم، إلی یوم القیامة. این باید شعار دوی ما باشد، تا وحدت نظر داشته باشیم و تا در دوست شناسی و دشمن شناسی دچار اختلاف با یک دیگر نگردیم که این فقط به نفع دشمن است.

پس اگر واقعاً اهل سنت باشید و در بعیت خلیفه چهارم خود مانده باشید، وحدت نیز حاصل است.

در خصوص چرایی عدم ذکر اسامی، آن هم اسامی رایج بین ما (که نوعی تکلیف چه و چگونه وحی کردن به خداوند علیم است) قبلاً مطالب مبسوط دیگری درج شده است که حتماً مطالعه نمایید:
مسلمانان جهان از هیچ مذهبی در دو رکعت بودن نماز صبح و یا چهار رکعت بودن نماز ظهر یا وجوب تکبیر، قرائت سوره‌ی حمد و یک رکوع و دو سجده داشتن هر رکعت از نماز و یا هم چنین در هفت دور بودن طواف، یا هفت دور بودن سعی بین صفا و مروه و آغاز از صفا و ختم به مروه، یا وقوف در منی و عرفات و بسیاری دیگر از احکام عبادی اسلام هیچ اختلاف نظری ندارند، در حالی که هیچ کدام از آنها در قرآن کریم تشریح نشده است. بلکه مسلمانان با نشاخت خدا و رسول (ص) به قرآن ایمان آوردند و با ایمان به قرآن فرمان وحی مبنی بر اطاعت از رسول را گردن نهادند و از ایشان پرسیدند که چه باید کرد و چگونه؟ و فروع را بر اساس اصول بیان شده قبول کردند. پس چطور راجع به مسئله‌ی ولایت و امامت گه اصل آن و رسم آن (نه اسم آن) در قرآن مطرح شده است، به حضرت رسول (ص) رجوع نکرده و به جایش به دنبال کلمه‌ی «علی» در قرآن می‌گردند؟!

با این همه خداوند متعال حجت را بر همه‌ی مسلمانان تمام کرده است که راه بهانه و شبهه‌ای باقی نماند. چرا که شیعیان معتقدند که حضرت علی (ع) امام اول است و او باید خلیفه می‌شد و در هر حال از او تبعیت می‌کنند. اهل سنت نیز معتقدند او خلیفه‌ی چهارم است. لذا باید از او تبعیت کنند و چون خلیفه‌ای پس از او نیامده است، باید بر تبعیت او باقی بمانند. پس دیگر جای هیچ اختلافی باقی نمی‌ماند و وحدت حاصل می‌شود [مگر از ناحیه‌ی عوام جاهل، یا خواص مغرض].

در کدام منبع دینی یا کتاب فقهی اهل سنت به آنها اجازه داده شده که از میان چهار خلیفه، فقط از دومی اطاعت کنند و یا با چهارمی لج کنند؟! بلکه به آنها دستور داده شده است که با خلیفه‌ی وقت بیعت کنند. لذا اگر اهل سنت هستند، باید با علی (ع) بیعت کنند و چون خلیفه‌ای پس از او نیامد، در بیعت او باقی بمانند.

هم چنین بر اساس منابع معتبر خود باید باور و قبول کنند که ایشان از جانب خداوند متعال به ولایت و امامت منصوب شده و از ناحیه‌ی رسول خدا (ص) به مردم معرفی شده است.

پس، معلوم می‌شود که علت اختلافات، عدم ذکر مستقیم نام آن حضرت در آیات قرآن کریم نیست و اگر ذکر می‌شد نیز هیچ تفاوتی نمی‌کرد.

همانگونه که خداوند متعال در قرآن کریم امر به اقامه‌ی نماز کرد و آموختن چگونگی آن را مبتنی بر تبعیت از حضرت رسول اکرم (ص) نمود، همان‌طور در خصوص ولایت، امامت و ضرورت تبعیت و اطاعت از ولی‌امر و امام نیز آیات متعددی را نازل نمود و آموزش چند و چون و چگونگی و مصداق آن را به تبعیت و اطاعت از حضرت رسول اعظم (ص) واگذاشت. مگر آنان که بیعت خود با رسول خدا (ص) و به امر ایشان با حضرت علی علیه‌السلام در غدیر خم را شکستند، علت را عدم ذکر نام ایشان در قرآن کریم بیان نمودند؟! یا مگر به حضرت رسول (ص) اعتراض کردند که پس چرا نام کسی که او را به ولایت و امامت معرفی می‌نمایید، در قرآن کریم نیامده است؟ پس، علت اختلاف، عدم ذکر نام در قرآن نبوده و نیست، بلکه همیشه جریانات سیاسی بوده است.

البته این شبهه هر چند وقت یک بار در برخی از سایت‌ها مطرح شده و سپس فرافکنی می‌شود. در اردیبهشت امسال نیز این شبهه فرافکنی شده بود که پاسخ مفصل، تحلیلی و مستندی ارائه گردید که کلیک روی سؤال مربوطه که در ذیل ایفاد می‌گردد، در دسترس قرار می‌گیرد.
*- با توجه به اهمیت موضوع امامت در سرنوشت اسلام و مسلمین، چرا نام اهل بیت (ع) در قرآن کریم نیامده است؟

این سؤال یا شبهه، سال گذشته نیز به کثرت تمام اشاعه شده بود که پاسخ آن درج شد و اخیراً مجدد اشاعه شده است. لذا با توجه به اهمیت سؤال، لازم است به نکات ذیل با دقت و درایت کامل توجه گردد:

الف – اولین پاسخ در قبال سؤال‌هایی از این قبیل که چرا در قرآن کریم این یا آن موضوع نیامده است؟ این است که قرآن کریم از منبع علم و حکمت لایزال الهی صادر و نازل شده است و او برای چگونگی آیات و ارسال وحی با کسی مشورت ننموده و بر اساس ذوق شخصی افراد یا گروه‌ها آیه‌ای نازل ننموده است. باید سعی کنیم قبل از این که بپرسیم چرا خدا چنین فرمود و چنان نفرمود، یا چرا چنین نمود و چنان ننمود و ...، او را بشناسیم و ایمان بیاوریم. وقتی او را شناختیم، می‌فهمیم که او حکیم و علیم و فعال ما یشاء است. پس، هر کلام و فعلی که از او صادر می‌گردد، عین حکمت، علم، عدل و کمال است.

ب- دقت شود که وهابیت سعی دارد بدون این که «اسمش» مطرح شود، «رسمش» را در میان جوامع اسلامی و به ویژه جهان تشیع تبلیغ نموده و گسترش دهد. اندیشه‌ی «حسبنا کتاب الله» - کتاب خدا برای ما کافی است! یک اندیشه‌ی وهابی‌گری است. آنها می‌خواهند به صورت مستتر (پنهان) و ناخودآگاه این معنا را به اذهان القا نمایند که اگر مطلب یا موضوعی در (ظاهر) قرآن نبود، سندیت و مشروعیت ندارد (؟!) ولی ما از آنها سؤال می‌کنیم که در کجای قرآن رکعات نماز یا دفعات طواف یا سایر جزئیات احکام آمده است؟! و کدام کتابی بدون معلم قابل یادگیری است، چه رسد به تبعیت و اطاعت؟ چرا به قرآن کریم که می‌رسید همه عالم به اسرار الهی نیز می‌شوید؟!

ج – آنان که می‌خواهند فقط به قرآن و آن هم با واژه‌هایی که خود تعیین می‌کنند استناد کنند، دقت کنند که اولاً اطاعت از «رسول ص»، اولی از اطاعت از قرآن است، چرا که خداوند متعال رسول را فرستاد و به همراه او کتاب و میزان را نیز نازل نمود. ثانیاً همین کتاب نیز توسط رسول برای انسان‌ها بیان گردیده است. و ثالثاً در همین کتاب قید شده است که از رسول اطاعت کنید.

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (الحدید – 25)

ترجمه: ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) را نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً» (النساء - 59)

ترجمه: شما كه مؤمنيد! خداوند را اطاعت كنيد و رسول او و واليان امر خودتان را اطاعت كنيد، و چون در چيزى اختلاف كرديد- اگر بخداوند و بروز قيامت ايمان داريد- آنرا به [كتاب‏] خدا و [سنت‏] رسول باز گردانيد كه اين بهتر و نيك سر انجام‏تر است‏.

پس، اگر کسی مدعی است که فقط می‌خواهد به ظاهر آیات قرآن کریم استناد کند، باید آیات فوق را هم بخواند و اطاعت کند و اگر کسی در موضوع ولایت و امامت بعد از نبی‌اکرم (ص)، سؤال یا شبهه‌ای دارد، باید ببیند که رسول و فرستاده‌ی او و آورنده‌ی قرآن چه می‌فرماید؟

البته بدیهی است که برای فهم قرآن کریم و هدایت، بسنده نمودن به ظاهر آیات قرآن کریم مکفی نمی‌باشد و حتماً باید ظاهر، باطن، تفسیر، تأویل، محکم و متشابه آن را از حضرت رسول اکرم (ص) فرا گرفت و ایشان نیز مکرر و مستمر (به سند شیعه و سنی) به آیاتی که در شأن حضرت علی علیه‌السلام می‌باشد تأکید نموده‌اند. و در نهایت نیز فرمودند من از این مثلث نازل شده خارج می‌شوم و دو ضلع دیگر (قرآن و اهل بیت ع) را برای شما باقی می‌گذارم. (حدیث غدیر خم)

د – در قرآن کریم به صراحت تمام بیان شده است که خداوند همه‌ی امور و حتی اعمال آدمیان و آثار آن اعمال تا قیام قیامت را در «امام مبین» جمع می‌‌نماید، پس لابد همیشه باید امامی باشد:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ» (یس - 12)

ترجمه: ماييم كه مردگان را زنده مى‏كنيم و آنچه كرده‏اند و آنچه از آثارشان بعد از مردن بروز مى‏كند همه را مى‏نويسيم و ما هر چيزى را در امامى مبين برشمرده‏ايم‏.

و نیز می‌فرماید: در قیامت هر کسی با امام خود محشور می‌گردد. لذا همگان از امام برخوردارند. خواه امام حق باشد یا امام باطل. همین معنا اثبات می‌کند که برای همگان امامی هست و امام اهل هدایت باید که منصوب حق تعالی باشد:

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ ...» (الإسراء – 71)

ترجمه: روزی که همه‌ی انسان‌ را با امامشان می‌خوانیم ... .

ھ – اما در مورد «اسم» نیز دقت شود که «اسم» حتماً آن واژه‌ای نیست که ما کسی را با آن می‌خوانیم. چنان فرمود نام رسول خدا (ص) در میان مردم «محمد» است، در میان ملائک «محمود» است و نزد خدا «احمد» است. همین طور شاهدیم که خداوند متعال رسول خدا را به اسم‌های متفاوت که هر یک معنا و مفهومی را حمل می‌کند می‌خواند. مانند: رسول، نبی، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، امی، صاحب، بشیر، نذیر و ... .

پس اگر در قرآن کریم واژه «میزان»، «نور»، «مؤمن»، «صراط مستقیم»، «عباد الصالحین»، «طه»، «یس» ... و ده‌ها اسم دیگر آورده شد و حضرت رسول اکرم (ص) [به سند شیعه و سنی] فرمود: یا علی مقصود و مصداق این اسم‌ها تو هستی، دیگر نباید گفت: چرا اسم ایشان در قرآن نیامده است.

و – اسم، یعنی نشانه. اسمای خداوند، نشانه‌های خداوند هستند و نه خود او. و نشانه‌های خداوند متعال همگی مخلوقات او هستند. و دقت کنیم که اسم‌های خداوند، فقط لفظ و واژه نیستند. بلکه این نشانه‌ها حتماً تعین خارجی دارند و این نشانه‌ها هر چه کامل‌تر باشند، بزرگ‌تر و به تعبیر دیگر اسم اعظم خداوند متعال می‌باشند.

خداوند متعال در مورد اسماء یا نشانه‌های خویش می‌فرماید:

«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (الأعراف -180)

ترجمه: و براى خدا، نام‌هاى نيك است خدا را به آن (نام‌ها) بخوانيد! و كسانى را كه در اسماء خدا تحريف مى‏كنند، رها سازيد! آنها به زودى جزاى اعمالى را كه انجام مى‏دادند، مى‏بينند!

و امام صادق علیه‌السلام فرمودند: به والله مائیم آن اسمای حسنای الهی. (اصول کافی – ج1)

و به همین دلیل در زیارت حضرت امیر (ع) می‌خوانیم: «السلام علی اسم الله الرضی» - سلام بر اسم رضی خدا. و نیز می‌خوانیم «السلام علیک یا دین الله القویم و صراطه المستقیم». و ایشان خود می‌فرمایند: منم مثانی (سوره‌ حمد)، منم طه – منم یاسین (یس) – منم زلزال – منم آن نوری که خاموش نمی‌شود و ... . لذا امام صادق (ع) می‌فرمایند:

«اگر قرآن آن‏گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه‏های ارائه شده‏اش خواهید یافت.» (تفسیر عیاشی، ج 1، ص 13)

ز – حال که دانستیم خداوند را نشانه‌هایی (اسم‌هایی) است که با آنها شناخته می‌شود و با آنها خوانده می‌شود و این نشانه‌ها هر چه کامل‌تر باشند برترند و اسم اعظم همان نشانه‌ی برتر خداوند، یعنی انسان‌های کامل، یعنی وجود مقدس معصومین علیهم‌السلام هستند و در قرآن کریم مکرر به «اسم‌های خدا» اشاره و تأکید شده است، به تاریخ بر می‌گردیم تا ببینیم که مردم جاهل و متعصب و منافق، با خود وجود و مصادیق «اسم» خدا چه کردند که با لفظش چه کنند؟ آیا آنان که صاحب اسم، روح اسم، مصداق اسم را تحمل نیاورده و آن چنان امیرالمؤمنین (ع) و سایر ائمه را ترور و خاندان آنها را در طول تاریخ قتل عام کردند، به لفظ و واژه‌ی «اسم» احترام می‌گذاشتند و قرآن کتابت شده را به خاطر این اسم‌ها نابود نمی‌کردند؟!

آیا اگر «اسم» علی علیه‌السلام یا دیگر ائمه در قرآن کریم به صورت مستقیم می‌آمد، مسلمان‌نماهایی که شخص آنها را کنار گذاشته و به نام اسلام کشتند، قرآن را تحریف نمی‌کردند؟! پس باید که این اسم‌ها در حفاظ مطرح می‌شد که شد. مضاف بر این که چنان چه لفظ «محمد ص» آن قدر معرف شخصیت ایشان نیست که واژه‌هایی چون نبی یا رسول معرف است، لفظ «علی»، «حسن»، «حسین» و ... علیهم السلام نیز آن قدر تبیین کننده و معرف شخصیت امام نیست که واژه‌هایی چون: ولی، امام، نور، هادی، میزان و ...، معرف شخصیت آنهاست. لذا وقتی قرآن کریم می‌فرماید: به همراه کتاب و رسول، میزان نازل کردم و نور نازل کردم،‌لازم است که مسلمان بیاندیشد که رسول و کتاب را دانستیم، حال میزان و نور کدام است؟ و آن را بر طبق دستور خداوند کریم و حکم قرآن مجید از رسول بپرسد.

ح – قرآن کریم، لفظ و کلام است و به همین جهت «کلام الله» نام دارد و بدیهی است که لفظ و کلام برای هدایت کافی نیست و قدرت هدایت انسان را ندارد. بلکه روح قرآن که همان «انسان کامل – معصوم» است هدایت‌گر است. لذا قرآن کریم چنان چه دستور به اطاعت و تبعیت از رسول می‌دهد، به تبعیت از «نوری» که به همراه رسول نازل شده است نیز دستور می‌دهد. پس مسلمان باید از خود ایشان بپرسد که این «نور» کیست؟

«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (الأعراف - 157)

ترجمه: (مؤمنین و اصحاب حضرت رسول اکرم ص)،‌ همان‌هایی كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى» پيروى مى‏كنند پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند آنها را به معروف دستور مى‏دهد، و از منكر باز ميدارد، اشياء پاكيزه را براى آنها حلال مى‏شمرد، و ناپاكي‌ها را تحريم مى كند و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مى‏دارد، پس كسانى كه به او ايمان آوردند، و حمايت و ياريش كردند، و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان رستگارانند.
*- دلایل تشیع برای امامت و خلافت بلافصل حضرت علی علیه‌السلام چیست؟ اهل سنت ولایت را دوستی معنی می‌کنند.

دلایل عقلی و نقلی بسیار است که در این مختصر فقط به چند نمونه‌ی کوتاه اشاره می‌شود:

الف – از دلایل عقلی این که محال است خداوند متعال که انبیاء و اوصیایی متعددی برای هدایت انسان فرستاده است، به ناگاه انسان را با یک کتاب رها نموده و هدایت‌شان را به دست خودشان بسپارد – که این دیگر هدایت نیست! و نیز محال است پیامبری که از چگونگی طهارت تا شهادت و جزئیات حیات اخروی و راه رسیدن خبر داده است، تکلیف مردم را برای بعد از خود تعیین ننموده باشد. با این شیوه هدایت «ابتر» می‌ماند. پس لابد تعیین و تکلیف نموده است، که خطبه‌ی غدیر فقط یک نمونه‌ی آشکار از این تعیین و تکلیف است که در کتب بسیار معتبر اهل سنت نیز ذکر شده و کسی منکر آن نیست.

ب – از دلایل نقلی آن که وقتی خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید که در روز محشر هر انسانی را با امامش محشور می‌کنم، لابد هر انسانی باید امامی داشته باشد و حتماً دارد. چه امام حق و چه امام باطل و بدیهی است که امام حق را باید خداوند متعال توسط رسولش معرفی نماید، نه این که عده‌ای دور هم نشسته و تصمیم بگیرند که چه کسی امامشان باشد:

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً» (الإسراء،71)

ترجمه: [آن‏] روز هر گروهى را با پيشواى آنها بخوانيم پس هر كس را كه كتابش به دست راستش داده شده باشد، آنان را بخوانند و [به اندازه‏] شكاف هسته [خرمايى‏] بر ايشان ستم نشود.

و وقتی خداوند متعال می‌فرماید که همه‌ اعمال انسان و نیز آثار آن اعمال را می‌نویسد و همه چیز را در امام مبین [امام آشکار] جمع می‌کند، پس لابد باید امامی باشد و بدیهی است که این امام به انتخاب انسان نیست و انسان نمی‌تواند به خداوند امام، پیشوا و خلیفة الله تحمیل کند:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ» (یس، 12)

ترجمه: ماييم كه مردگان را زنده مى‏كنيم و آنچه كرده‏اند و آنچه از آثارشان بعد از مردن بروز مى‏كند همه را مى‏نويسيم و ما هر چيزى را در امامى مبين برشمرده‏ايم.

ج – در مورد معنی کلمه «ولایت» نیز دقت شود که ادبیات و زبان مقوله‌ای نیست که هر کسی بتواند مطابق هر میل و هدفی که دارد، معنای واژگان را تغییر دهد.

اگر چه کلمه‌ی ولایت معنای دوستی را هم می‌دهد، اما اگر تنها معنایش این باشد، تمامی آیاتی که خداوند در آن از «ولایت» خود سخن فرموده، تحریف شده و زیر سؤال می‌رود و اساساً دیگر چیزی از جهان‌بینی توحیدی و اسلام باقی نمی‌ماند.

واژه‌ی ولایت پر استعمال‌ترین واژه‌ در قرآن کریم می‌باشد که در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد به صورت فعل آمده است. معنای خود کلمه ولایت: «قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است، به صورتی که هیچ فاصله‌ای بین آنها نباشد» و راغب در مفردات که از معتبرترین لغت‌نامه‌های قرآنی به زبان عربی است می‌نویسد: «وِلایت به معنی نصرت است اما وَلایت به معنی تصدی و صاحب اختیاریِ یک کار است و گفته شده است که معنی هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب‌ اختیاری است».

اگر معنای واژه‌ی «ولایت» فقط همان دوستی باشد، معنا ندارد که پیامبر اکرم (ص) در یک مراسم پر شکوه و با تشریفات خاص، همه‌ی مردم را جمع نماید و سفارش کند که حاضرین نیز به غایبین بگویند و آن خطبه‌ی مفصل را بخواند که صرفاً دوستی با علی (ع) را توصیه نماید.

د – خطبه‌ی غدیر [که در کتب معتبر اهل سنت ثبت است و منکر ندارد] نیز همین یک جمله‌ی «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» نیست. خطبه‌ای بسیار مفصل و کامل از توحید تا معاد است و بخش مهمی از آن به موضوع «امامت و خلافت» اختصاص یافته و این جمله‌ی معروف به اصطلاح تبلور همه‌ی آن معانی است. ایشان در همین خطبه که می‌فرمایند دو ثقل برای شما می‌گذارم، توضیح می‌دهند که علی و اولاد طیب من از نسل او «ثقل اصغر» و قرآن «ثقل اکبر» است و هر یک از آن دو از دیگری خبر می‌دهند ... از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. «الا إنّهم امناء فی خلقه و حُکّامُه فی ارضه» - آگاه باشید که آنان امینان خداوند میان مردم و حاکمان او روی زمین هستند.

آیا این سفارشات یعنی صرفاً «دوستی»؟! یا آن که «امناء و حکام» را نیز چیز دیگری معنا می‌کنند؟! اگر چه به همین دوستی نیز وفا نکردند.